![](images/menu/doubt_but.png)
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
-
سایت قرآنی تنـــــزیل
-
سایت مقام معظم رهبری
-
سایت آیت الله مکارم شیرازی
-
سایت آیت الله نوری همدانی
-
سایت آیت الله فاضل لنکرانی
-
سایت آیت الله سیستانی
![](images/menu/software_but.png)
![]() مدح و شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
همین که آه من از قلب محزون میشود پیدا چنان بغض گلو با اشک، افزون میشود پیدا دلم تا یاد آن داغ جگـر سوز تو میافتد برای مرثیه هر بار مضمون میشود پیدا هزاران سال اجدادم ز داغت گریه میکردند غمت رازیست دیرینه که اکنون میشود پیدا برایت اشک میریزم همان آب زلالی که شبیه شیشۀ تنگی ز بیرون میشود پیدا چه زخم کهنهای در سینه پنهان کردهای اما ز چشمت از غم مادر بسی خون میشود پیدا غـریبانه، شبانه، چار سـرباز و تنی اما سحر خورشید از زندان هارون میشود پیدا
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح امیرالمؤمنین علی علیهالسلام و فتح خیبر با دست الهی او
عـلی شبیه کسی نیست جز خـداوندش همان خدا که نبودهست و نیست مانندش کسی که حبل خدا بوده، هست و خواهد بود کسی که هر چه شود با خداست پیوندش کسی که قـبلهنما رو به او توقـف کرد کسی که «فزت و ربالعلیست» سوگندش تمام هستی عالم به روی دوش علیست مـدار چـرخـش افـلاک نیـز سربـندش مـیان معـرکه هرگـز ندیـد چـشم کسی که ذوالفـقـار کـند تکـیه بر کـمربندش خدا به دست علی نه، به «دست خود» روزی دری که مـانـع اسـلام بـود را کـنـدش »جمال وجه خدا واحد است» این یعنی: علیست اخم خدا و عـلیست لبخندش
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح امیرالمؤمنین علی علیهالسلام و فتح خیبر با دست الهی او
گـره کـور که در کار پـیـمـبـر افـتاد باز هم قـرعه به نام یل صفـدر افتاد وقتی از دور در قـلعه تجلّی میکرد یاد آن دست یـدالـلـهـی حـیـدر افـتـاد با خودش گفت که این کار فقط کار علیست ناگهان دلهره از سیـنۀ مضطـر افتاد مثل خواری شد و در چشم فراریها رفت تا عـلـم دست عـلـمـدار پـیـمبر افـتاد طرف قلعه که میرفت خدا پشتش بود جـبـرئیل آمد و زیر قـدمـش پر افتاد مرحب آمد که شود سدّ ره خیر ولی «هٰا علیٌ بَـشرٌ کیفَ بَشر» شر افتاد تیغ ابروی علی خم شد و مرحب جان داد ده قدم مانده به شمشیر دو سر، سر افتاد با خدا رفت و دم « نَصرُ مِنَ اللّٰه» گرفت سورۀ فـتـح به جـان در خـیـبـر افتاد موقع کندن در بود که « یازهرا» گفت ناگهان ترس عجـیبی به دل در افتاد صاحب روز جزا داشت قیامت میکرد حَسَبُ الاَمرِ علی پرده ز محشر افتاد چارهای جز به درک رفتن و تسلیم نداشت هرکه با خـشـم الـهـی عـلـی در افتاد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها قبل از وفات
ای نـور دیـده من و تـاج سـرم حسین یکدم قـدم گـذار به چـشم تـرم حسین نام تو گـشـتـه زمـزمـه آخـرم حـسیـن بـالا ســر هــمـه تــو دم آخــر آمــدی بـالـین هر شـهـیـد به چـشـم تـر آمدی یادش به خیر آن تب و تابی که داشتم در طـول آن مـسـیر رکـابی که داشتم یک نیـمه روز موی سـیاهم سفـید شد یک نـیـمه روز امـیـد دلـم نـاامـید شد هر دم به یـاد حـنجـر تو گریه میکنم بر زخـمهـای پـیکـر تو گـریه میکنم گـفـتـی به خـیـمهگـاه بـمـانم ولی نـشد گـفـتـم کـنـم فـدای تو جـانـم ولی نـشد منکه به جز تو پشت و پـناهی نداشتم دیـدم تو را غـریب و سـپاهی نداشـتم هر کس رسید راه نفس بر تو بست و رفت بر پیکر تو نیزه خود را شکست و رفت دیدم تو را به سجـده ولی سر نداشتی ای سر بریده کاش که خواهر نداشتی نگـذاشـتـند گـریه بر آن پـاره تن کـنم نگـذاشـتـنـد سـایـهای بر آن بـدن کـنم ما را پس از تو خار شـمردند کوفیان بر روی نیـزه رأس تو بردند کوفـیان دیدی چگونه حرمت زینب به باد رفت وقـتی مـیـان مجـلـس ابن زیـاد رفـت بر عکس کوفه هـلهـله کردند شامیان خـنـده به اشک قـافـله کـردند شامـیان بزم شراب و مجلس اغیار و خواهرت چوب یزید و لعل لب خشک و اطهرت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها قبل از وفات
زیـنــبـم نـائــبــة الــزهــرایـم مـادرم گـفـتـه که بـیهـمـتـایم بـشـنـویـد ارض و سما! آوایم این حـسـیـنـی که بُـوَد، آقـایـم تا که دیده به روی من وا کرد مهر خود را به دل من جا کرد کـوثـر حـضرت کـوثـر هستم زین اَب هـستم و زیـور هستم زیــور فــاتـح خـیـبـر هـسـتـم خطبهام گفت: که حیدر هستم هـمـه دیـدنـد هــنــر دارم مـن مثـل عـباس، جـگـر دارم من ذوالـفـقـار سـخـنـم برّان است یکی از لشکر من طوفان است دشمن از «مردی» من حیران است بیسبب نیست که سرگردان است دیـده هر بـار، حـریف هـمهام پــروش یـافــتــۀ فــاطــمــهام ای بـرادر! بـه دلـم غــم دارم دل سـوزان و قـدی خـم دارم دم آخـــر شــده مـــاتـــم دارم خــاطـراتـی ز مــحــرّم دارم لرزش دستم اگر جلوه نماست یادگاری من از کرب و بلاست هـمـه جـا پـای به پـایت بـودم دائـــمـاً زیــر لــوایـت بـــودم مـثـل یـک کـوه بـرایت بـودم شـاهـد کـرب و بـلایـت بـودم من که بازیـچـۀ تـقـدیـر شـدم از غـم تـو به خـدا پـیـر شـدم روضۀ باز شنیدن سخت است بار بر دوش کشیدن سخت است تلخی آه چـشیـدن سخت است سوی گودال دویدن سخت است دیدم آن جا که چه غوغا کرده بیحـیا، کار خـودش را کرده حنجری سوخته شد بعد از آن جگری سوخته شد بعد از آن مادری سوخـته شد بعد از آن معجری سوخته شد بعد از آن زیـر و رو شد بـدنت با نیـزه تا که شـد در تن تـو تـا نـیـزه وای از آن سفـر شام، حسین! وای از آن مـلأ عـام، حسین! وای از طعنه و دشنام، حسین! وای از سنگ لب بام، حسین! آن دیاری که پُر از بیداد است شام نه، کشور کُفـر آباد است ذرّهای رحـم در آن ناس نبود بیـنـشان عاطـفه بشـناس نبود حرفی از غیرت و احساس نبود کاش آن جا سـر عـبّاس نبـود مـردم شـام به ما سـنگ زدند در عزایت کف و آهنگ زدند
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مناجات با صاحب الزمان در شهادت حضرت زینب سلاماللهعلیها
حالا که حرف، حرف بهار است و یار نیست پس هرچه هست بعد زمستان بهار نیست نامش هزار و چارصد و چندمین عزاست عیدی که بیتو میرسد و شرمسار نیست خوشبخت آنکه خانهٔ دل را تکانده است بر فرش خانهٔ دل من جز غـبار نیست هرچـند بهـتر است نـیـایی به شهـر ما ایـنجـا دلـی برای شـمـا بیقـرار نیست نـام تـو بر لب من در دل هـوای غـیـر این راه و رسم عاشقی و انتظار نیست در کــربـلا نـفـس زدهایـم و بــرای مـا دیگـر هـوای هـیچ کجا سازگـار نیست انــدازه تـمــام جـهـان گـریـه مـیکـنی روضه به هر بهانه اگر برقرار نیست زیـنب عـزای پـنـج تـن آل کـبـریـاست بدبخت آنکه در غم او سـوگوار نیست آنــقـدر گـریـه کـرد بــرای بـــرادرش هر کس که دید گفت دگر ماندگار نیست
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها قبل از وفات
لحـظههایِ آخرم شد بیـقـرارم یا حسین رو به قبله میشوم، چشم انتظارم یا حسین آخرش دق مرگِ راهِ تو شوم شکرِ خدا زودتر باز آ ببین در احتضارم یا حسین بعدِ عاشـورا حـرامم شد عزیزا زندگی تا کـنون مانند یک ابرِ بهـارم یا حسین روضهها بر پا شد و من روضه خوانش بودهام از غمِ تو تا قـیامت سوگـوارم یا حسین قصد کردی هر زمان بر دیدنم آیی بگو تا که از شوقِ وصالت سر برآرم یا حسین ای بقربانِ سرت بر خواهرت یک سر بزن تا که در شامات راحت جان سپارم یا حسین یادگارِ مـادرت در بینِ دستانِ من است پیرهنت را رویِ سینه میگذارم یا حسین شاهدم در قتلگه با پیکرت آخر چه شد؟ زجرِ بسیاری کشیدم شهریارم یا حسین تکّـه تکّـه شد تـنت با تیـغ ها با نیـزهها زان سبب تا به کنون زار ونزارم یا حسین
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها قبل از وفات
گرچه در قلبِ منی مشتاقِ دیدارم هنوز بهرِ دیدارِ رُخت حسرت به دل دارم هنوز روضهخوانی میکنم در هر شرائط هر کجا با نَفَسهایِ خودم رونق به بازارم هنوز از وداعِ آخرت بدجور میسوزم حسین از همان دم تاکنون سالارِمن زارم هنوز با سرِ بالایِ نیـزه هـمسـفر بودم غریب از تمامِ صحـنهها آشـفـته افکـارم هنوز چه بـلایی بر سـرم آمـد مـیانِ شـهـرها خوب میدانی که من عاجز ز گفتارم هنوز وای از بزمِ شـراب و وای از الـفاظِ بد بعـدِ مـدّتهایِ بسـیاری دلآزارم هنوز کاش میشد تا ببـیـنم رویِ عباسِ عـلی راغـبِ آن قـدّ و بالایِ عـلـمدارم هنوز بستهام بارِ سفر را لحظههایِ آخر است گرچه در قلبِ منی مشتاقِ دیدارم هنوز
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلاماللهعلیها
جلوۀ مُشتـرک حـیدر و زهـرا؛ زینب فیض جاری شده از عـالم بالا؛ زینب نه فقط فخرِ تو؛ فـخـرِ پـدرت هم بوده به تو گـفـتـنـد اگـر زینت بـابـا؛ زینب نیمی از هـیمنۀ تو به خدیجه رفتهست نیـمۀ دیگـر تو رفـته به طـاهـا؛ زینب مـادرت اُمِّأَبـیـهـاسـت از این رو بـاید لـقـب تو بـشـود «سِـرّ أَبیـهـا»؛ زینب مـادرت مـرتـبۀ عـصمت کـبری دارد تو از این رو شدهای عصمتِ صغری؛ زینب کعبه راضیست؛ اگر مَضجع ِتو سَمت خودش بِکـشـد عـقـربـۀ قـبـلـه نـمـا را؛ زینب اشـتـباه است اگر فکـر کـنم در عـالـم فـاطــمـه نـائـبـهای داشـتـه اِلّا زیـنـب مِنّت از هیچ طبیبی نکشم چون که مرا اشک در داغ تو کردهست مداوا؛ زینب سیـنهام را که ببـویـند ملائک در قـبر مینـویـسند به روی کـفـنم «یا زینب«
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حضرت زینب سلاماللهعلیها
نـثـار روح چـنـان کـوه عــمـۀ سـادات در ابـتـدای غـزل فـاتحه مـع الصلوات برای اینـکـه شود جـاودانـه در تـاریـخ گـذاشـت در وسط کـربـلا دو تا مـرآت یکی به اسم حسین و یکی به اسم خودش یکی به آن دگری خیره، این به آن شد مات کشید دست ز عشقش ولی مگر که کشید برای ثـانـیهای دست از خـدا؟ هـیهـات کسی که زینت باباست، شام را یکسر؛ بـرای خــاطـر او کـردهانـد تـزئـیـنـات همان که دیده به گودال رفـته دین خدا: نماز و روزه و حج و جهاد و خمس و زکات همان که کرب وبلا را قشنگ دیده، دلش چه قدر سوخته از تـشنگی رود فـرات چه قدر در همه جا کرده اقتدا به حسین چه قدر بسته به واقع صلات را به صلات مصیبتش شود اعظم کسی که یک ساعت شود مـعـطـل دروازههـای بـیسـاعات هرآنچه داشته بخـشیـده بعد گـفـته خدا؛ مرا ببخـش که دارم بضاعـتی مزجات همان که بعد خودش ساخته شده اینطور حیاط در حرمش دور حوض آب حیات هـنـوز نـیـز بـه تـقـویـمِ روز رفـتـن او به جای روز شهادت نوشته روز وفات دوباره وزن غمش بیشتر شد از این شعر دوباره دلخـورم از این مفاعِلُن فعلات
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت حضرت زینب سلاماللهعلیها
بانوی عشق، صبر و حیا وامدار توست باغ بهـشت، زنده به بوی بهـار توست زیـن ابـی و زهـرۀ زهـرای اطـهـری منظومۀ زمین و زمان در مدار توست مـعــلــوم شـد ز خــنـدۀ روز ولادتـت عشق حسین فاطـمه دار و ندار توست »ترویج دین به خون گلوی حسین شد« تکمیل دین به خطبۀ چون ذوالفقار توست فـریاد تو تداعی شـمشـیر حـیـدر است در شام و کـوفه خاطرۀ اقـتدار توست فـتـوای عـشـق بود شدی مـادر شهـید در پیش دوست این سند افتخار توست یک نصف روز باغ تو پژمرد از عطش هر لاله جلـوهای ز دل داغـدار توست پَـر میکشید روح تو و همسرت شنـید نام حـسین لحظـۀ آخـر شـعـار تـوست در مـدح تو کـلام کـمـیل است نـارسـا ناقابل است شعـر من اما نـثـار توست
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلاماللهعلیها
تنهـا مـیان آن همه داغ و خطـر زینب در خیمههای سوخـته آسیـمهسر زینب شب را به صبح آورد با اندوه طاقت سوز تنها خدا داند که چه بگـذشت بر زینب تا بشـکـنـد پـشت شب سرد تـبـاهی را شد با سر خورشید و ماهش همسفر زینب در انتخابی سخت بیتـردید شد پـیروز بگذشت در پـای برادر از پـسر زینب ظهر عطش افتاد روی خاک و پرپر شد پرورد گلهایی که با خون جگر زینب از « ما رأیت الا جمیلایش» توان فهمید هر قدر مشکـل بیـشتر نستـوهتر زینب در کوفـۀ تـزویر و شـام شـوم استـبداد طـوفـانی از فـریاد شد مثل پـدر زینب او دختر زهراست این را خوب میدانند چون شیر میغرد نمیترسد اگر زینب محمل نشین عشق و صبر و بردباریها از عشق شد آتشفشانی شعـلهور زینب بیبی تمام عـمـر از تو گـفتم و خواندم روز قـیـامـت آبـرویـم را بـخـر زیـنب
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلاماللهعلیها
دریـای دردهـای دلـش بـیکـرانـه بـود از کودکی به تیـر مـصیبت نشـانه بود از لحظهای که چشم به چشم حسین دوخت زینب حدیث زنـدگیاش عاشـقـانه بود هر جا حسین رفت چنان سایه بیقرار منزل به منـزل از پی مـولا روانه بود انسان ولی فـرشـتهتر از هر فـرشتهای دلخـسـته از جفـای زمـین و زمانه بود آوار شـد حــمــاسـۀ او بــر سـر یـزیـد هر چند کوه غصه و داغش به شانه بود در خطبهاش حـقـیقـت اسلام جلوه کرد ویـرانگـر بنـای فـریب و فـسـانـه بود آن روز در هـیاهـوی بازار شـام شوم در ازدحام مطرب و چنگ و چغانه بود از مـادر شـهـیـدۀ خـود ارث بُـرده بود جـسـمـش کـبـود از اثـر تـازیـانـه بـود شعر " کمیل" قابل خاتون صبر نیست تـنهـا بـرای عـرض ارادت بـهـانه بود
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلاماللهعلیها
هر دل که شد به روز بلا آشنای صبر حق میدهد نوید بهـشتـش جزای صبر جز صبر چـاره نیست دل داغـدیـده را مرهم نهد به زخم مصیبت دوای صبر خـیاط دهـر، جـامـه بـسی دوخـتـه ولی زیبـنـده است قـامت دل را ردای صبر تـقـدیـر هرچه بـود رضـا باش تا شـود یـاد خـدا به خـانـۀ دل پـاگـشـای صبـر بانوی مهر و عاطفه، زینب صبور عشق محملنشین رنج و اسارت، خدای صبر هـجـده بـهـارِ پـرپـرِ در پیـش چـشم او میسوخت مثل شمع ولی با نوای صبر خورشـید محـملـش سـر فـرزند فـاطمه از کـوفه تا به شـام بلا پا به پای صبر میخـورد تـازیانه و میگـفت یا حسین میداد کـاروان عـزا را صلای صـبـر
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلاماللهعلیها
دل باده بـنـوش است سر خوان عقیله خورده شب و روز از نمک و نان عقیله هر قـلب حـسینی که شده واله و شیـدا در بـزم حـسـینی شـده مـهـمـان عقیله ما عبد و غـلامـیم به احسان اباالفضل مـجـنون حـسـیـنـیـم به احـسان عـقـیله خود یک تنه زهرا شد و حیدر شد و حالا اربـاب بـود گـوش به فـرمـان عـقـیله در حـوزه عـلـمـیّـه زهـرائـیـه، عباس زانـو زده بـر مـنـبـر عـرفـان عـقـیـله آنجا که شد آقای دو عـالـم تک و تنها ســربـاز طـراویـده ز دامـان عـقـیـلـه تفـسـیر شد از آه حـزینی که رها کرد در کـرب وبـلا مـریم قـرآن عـقـیــلـه ای جنـس پرت از پرِ جـبریل گرانـتر حـوریّه کجا، گـوشۀ ویـرانه، عـقـیله؟ یا حضرت زینب تو بیا قـسمت ما کن یک کـربـبلا جان حـسین جان عـقـیله
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلاماللهعلیها
روزی به پات غم نخورم شب نمیشود این دلشکسته صاحبِ منصب نمیشود حُـر را ادب به مـرتـبـۀ حُـرّیَت رساند هرگـز قـفـس سـرای مـؤدّب نمیشـود
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها قبل از وفات
مـادر رنـج و غـم و آلام میمـیرد بیا یـادگـار کـربـلا در شـام میمـیـرد بیا پاسدار نهضت خونین عاشورای عشق پـاسـبان پـرچـم اسـلام میمـیـرد بـیـا خواهر زار و سیهپوشت غریب و بیوطن بسته در وصل خدا احرام میمیرد بیا کام نگـرفـتم بـرادر از زمـین کـربـلا عاشق کـرب و بلا ناکـام میمیرد بیا فاصله بین حیات و مرگ دارم یک قدم پیـش نِه بر آشـنا یک گام میمیرد بیا کوفـۀ بد نام سـوزاندم به نطق آتـشین شیر دخت فاطمه خوشنام میمیرد بیا از دیار کـربلا تا شام ویـران یکتـنه سرپـرست بیکس ایـتـام میمیـرد بیا
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلاماللهعلیها
اسوه و الگوی زن های دو عالم زینب است حافظ خون حسین و دین خاتم زینب است کـنیۀ پاکش عـقیله صاحب علم الکتاب پیشوای هاجر و حوا و مریم زینب است
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
میخورد هرسال این دیوار از شوقش تَرک کعبه اعجاز علی را جار زد بر اهل شک سالهای سال کعبه انتـظارش میکـشید خاک پایش را کند سرمه به مُژه تک به تک گـفت اول من طـواف کعـبۀ رویش کنم کعبه اول حاجی و در طوف او خیل مَلَک با قدومش کعبه را غرق شرافت کرده است کعبه از بهر کرامت از علی گیرد کمک شد بنـا این خـانه گـویـا زادگـاه او شود روی قلب کعبه یا حیدر علی گردیده حک قبله گاه مسلمین سوی قـدمگاه علیست شد ولای مرتضی میزان و هم سنگ مَحَک کوریِ چـشم عدو نامـش بلـند در مأذنه به به از شیرینی نامش دل و جان شد خُنک مَنسبِ مخصوص او باشد امیرالمومنین هیچکس در این لقب با او نباشد مشترک او یدالله است و مادر بند و قنداقش نکرد آنکه دستان علی بسته، یقین رفته درک ابتدایش کعـبه و شد انتهـایش سجده گاه با وجودش عزتی بخشید بر چرخ و فَلک تا قـیامت گریه بر مظلومیِ حـیدر کنید پیش چشمان ترش ملعون به زهرا زد کُتَک
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
در ازل تا کـتابِ حـق وا شد رازهـای نَـهُــفـتـه اِفـشـا شـد در ازل پیـشتر زِ لوح و قـلم حـکـمِ روز الـسـت انـشـا شد کسی آمد که در سـرا پـایَـش جـلـوههـایِ خـدا هُـویــدا شـد کـسـی آمـد که بـا ولایـتِ او مرزِ دین، مرزِ کُـفر پیدا شد خندهای کرد و شد بهشتِ بَرین مُشتِ خاکی گرفت و دنیا شد شَه پَری داد و جـبرئـیلی شد نَـفَـسی زد کَـسی مـسیـحا شد سرِ راهَـش نـشت دل شدهای دامنش را گرفت و موسیٰ شد اَلغَـرَض در میانِ آن محـشر بــزمِ دلــدادگـی مُـحَــیــا شـد ای بـزرگِ شـگـفـت نـا پـیـدا ای غـرورِ سه تـیـغِ بیهـمـتا آفـتــابِ عـشـیــرۀ مـجــنـون قــبــلــه گــاهِ قــبـیــلــۀ لــیـلا پادشاهِ حجاز و نان بر دوش زخــمـیِ بـارِ کـیـسـۀ خُـرمـا ما کجا و کـرامتِ خـورشـید تو کجا، کـوچههای این دنـیا تُـنـدتَـر میزنـد به نـامِ شـمـا تـپـشِ قـلـبِ حـضرتِ زهـرا نـامِ تو فـتـحِ بـابِ پـیـغـمـبـر در هـــوالـیِ لــیــلَـةُ الاَســرا نـام تو میشـود رَجَـز وقـتی تـیـغِ عـبـاس میکـنـد غـوغـا نـامِ تو نـیـل میشـکـافـد بـاز نـامِ تو زَهـره میدَرَد هـرجا مــادرم گـفـت جــایِ لالایـی تا که خـیـزم به نـامِ تو بـر پا خواست حق آنچه میدَمَد گردد چـهـرهات جـلـوۀ اَحَـد گـردد خواست حق تا که در ظهور آیی که خـدا با تو مُـسـتَـنَـد گردد خواست حق تا که طاقِ اَبرویَت قــبـلـۀ جـان اِلَـیالاَبَـد گـردد یادِ تو ذکرِ مـوج دریـاهاست لحظههایی که جذر و مَد گردد ردِ پــایِ تـو را نـمـییـابــیـم عـرش حتی اگر رَصَد گردد مرتضیٰ مرتضاست در همه حال گر جهان جمله عَـبدُوَد گردد عشق با تو شُکوهِ دیگر داشت عطرِ صد چشمۀ معطر داشت میـهـمان زمـین شدی چـندی که دلت آرزویِ کوثر داشت با تو نیمی زِ خویش را میدید چشم بر تو اگر پیـمبر داشت بـاز هـم مـیدَریـد قـلـبـش را کعبه صدها هزار اگر دَر داشت کعبه جایِ خودش که در قَدَمَت سیـنۀ آسـمان تَـرَک برداشت هرچه بُت بود در دلش آن شب سجده بر خاکِ پایِ حیدر داشت دل به زلفِ تو بست اگر دل بود سر به راه تو داد اگر سر داشت آمـدی تـا خــدا نـشـان بـدهـد در پَسِ پرده حرفِ آخر داشت گَرد و خاکی میان میدان است رَزمگاهی دوباره حیران است اَبـروانـی کـمی گـره خـورده لحظهها لحظههای طوفان است مانـدن اینجا چقـدر نا ممکـن مُـردن اما چقـدر آسـان است لشکری را به خویش پیچانده ذوالفقاری که گرمِ جولان است حـولِ روزِ قـیامت آمده است یا که شیرِخدا رَجَزخوان است دستـمـالِ نبـردِ خود را بست یعنی این کوه گرمِ طُغیان است پهـلـوان پَروَری که میبـینی از نـژادِ خـدایِ سُبحان است ما که هـستیم؟ رَدّی از پایَت چـشـم هـایی پُـر از تـمـنّـایت ما که هـستیم؟ دستـهای تُـهی بـر سـرِ کـوچـۀ تــمـاشـایـت هم نـشـینِ غـریبِ نـخـلـستان سرِ چـاهی اَنـیـسِ غـم هـایت مُـسـتَـحـَـقـیـم کـاسـۀ شـیـری لـقـمـهای از تـنـورِ زهـرایَت نـذرِ نـعـلـینِ وصلـهدارِ تو و پـیـنـههایِ دو دستِ تنـهـایت نـظـری بـا تـو آشـنـا گـردیـم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
آنکه در مـیـکـده هـوهـو دارد دیـدهاش تـا بـه خـدا سـو دارد یــاد عـشـقـی ازلــی مـیافـتـد با هـمه غـفـلـت و کـوتـاهیها دست شـسـتـیـم ز گـمـراهیها خویش را غـرقه کوثـر کردیم کـلماتـش همه بـوسـیدنی است سائل کـوچـۀ مولا غـنی است در جـوارش بـدیام خاک شده سـگ اصـحـاب اگــر آدم شـد اشک چـشمانش اگر شبـنم شد پـوزه بر خـاک نـجـف مالـیده هـمه مـبـهـوت همه سـرگـشته شـهـر از عـود معـطـر گـشـته مستها وقت جنون آمده است خلقـت آن لحظه که ایجاد شده بـا عـلـی یـا عـلـی آبــاد شــده به لب شیـعـه رطـب داد عـلی
گرچه توصیفش از اوصاف جداست گرچه مدحش فقط از آن خداست او کــه ایــوان طــلایــی دارد نیست از عرش علی اعـلی تر از کـف پــای عــلــی بــالاتـر شـانـه بر پـای خـودش بنهـاده به سوالات جـواب است عـلی حاسب یـوم حساب است عـلی قـلم و لوح و کتاب است عـلی فاطمه دُرّ و رکاب است عـلی دل دریا به کف این صدف است
: امتیاز
|